مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
در آن تاریک، دل میبُرد ماه از عالم بالا گرامی باد این رخشنده، این تابان بیهمتا شب است و میتکاند آسمان از دامنش آرام همه تهماندههای نور را بر سفرۀ صحرا میان چادر شب ماه زیـباتر شود آنسان که بین لشکـر دشمن جـمال یـوسف لیلا خوشا لیلا که در دامان جوانی اینچنین پرورد که دارد خوف از پروردگار خویشتن، تنها تعالیالله رویش را که «والفجر» است تفسیرش تعالیالله مویش را که «والیل اذا یغشا» ملاحت میچکد از ساحت پیشانیاش هر بار که در نزد پدر پائین میاندازد سر خود را کسی چون او پر از سُکر خدا گشتهست پا تا سر که نشناسد میان سجدههای خویش سر از پا علی اکبر است او یا نبیّ دیگر است او یا علیّبنابیطالـب مهـیا گـشـته بر هـیجا! که او تا بر زمین پا میگذارد، راه میافتد میان آسمانها بر سر پـابـوسیاش دعوا «اگر امر خدا جنگ است باید رفت» گفت و رفت نه از شمشیرها ترس و نه از سرنیزهها پروا بلاجوی و بلیگوی و عطشنوش و رجزخوان بود هجوم آورد بر میدان چه رعدآواز و برقآسا «منم من زادۀ زهرا، منم آئـینۀ حیدر!» ولی نشناختند او را ولینشناسها؛ دردا! نقاب از روی خود برداشت تا محشر کند، محشر گره بر ابروان انداخت تا غوغا کند، غوغا امیدم سوی الطاف علی اکبر است، ای کاش بگیرد دست خالی مرا در محشر کبری |